دهقان فداکار

 

گزارش خبرگزاری سینمای ایران از یک خاطره قدیمی؛

دهقان فداکار قهرمان دوران کودکی نسل ما، تصویری است که هرگز زدوده نمی شود، این مرد از سینما تنها پرویز پرستویی را می شناسد و در 81 سالگی دوست دارد با او همبازی شود.

به گزارش خبرگزاری سینمای ایران، می پرسم چه فیلم هایی دوست دارد، می گوید فیلم های معنوی. به نظرش پرویز پرستویی در هر نقشی که بازی می کند اسطوره دلاوری و شجاعت است.

به اقتضای سنش و به خاطر اینکه زبان فارسی نمی داند به سینما نمی رود ولی به فیلم وسریال های تلویزیونی علاقه دارد. "آژانس شیشه ای" را دیده و با اینکه در تصورش ماجرای فیلم در هتل رخ داده اما به نظرش بازی پرستویی بسیار دلیرانه بود.

چهارسالی است که در منطقه حصارک کرج سکونت دارد قبل از آن 76 سال در روستای قهرمانلو نزدیک شهر میانه زندگی می کرد اما نبود امکانات و ظهور برخی ناتوانی ها اورا به کرج کشاند.

کارتش را همیشه به گردن می اندازد کارتی که باعث آشنایی من با "دهقان فداکار" کتاب فارسی سوم دبستان یا همان آقای ریزعلی خواجوی در مترو بود. مردم دورش جمع شده بودند و با او عکس می انداختند. او هم با لبخند کنار همه می ایستاد و به محبت مردم پاسخ می داد.

می گوید: بسیاری از مردم فکر می کنند من مرده ام و خیلی ها حتی نمی دانند داستان کتاب فارسی شان یک اتفاق واقعی بود اما آنها که می شناسند به من لطف زیادی دارند. هر چند که آن شب من فقط وظیفه ام را انجام دادم و باز هم اگر اتفاقی رخ دهد انجام وظیفه خواهم کرد.

خبر نداشت ماجرایی که خودش قهرمان داستانش شده به کتاب فارسی رفته تا اینکه یکسال بعد همسایه معلمش کتاب را به او نشان داد و او فقط تعجب کرد اما بعدها خوشحال بود با اینکه خودش سواد ندارد ولی قصه کتاب بچه های باسواد شده است.

آن شب بارانی و سرد آذرماه او جوان 31 ساله ای بود که دوفرزند داشت. مهمان خانه اش را به راه آهن بدرقه می کرد که در مسیر برگشت متوجه ریزش کوه شد. ولی تا خواست به ایستگاه راه آهن اطلاع بدهد قطار حرکت کرده بود. از مسیر میانبر خود را جلوتر از قطار رساند و داستانش ماجراساز شد.

بعد از توقف قطار همه برسرش ریختند و اورا به باد کتک گرفتند نتیجه حادثه آن شب 4ماه بستری شدن او در بیمارستان و هزینه درمان 14000 تومانی در سال 32 بود.

به دلیل خاطره بدی که از مسوولان آن زمان داشت تا سال ها اگر در برنامه ای دعوت می شد نمی رفت. می گوید: یکی از مامورین دولت از طرف مسوول یک سازمان سراغم آمد و گفت اگر مدارکت را به من بدهی به پاس فداکاری ات دولت می خواهد تسهیلات بدهد من هم مسئول پیگیری آن هستم.

وقتی مدارکم را به او دادم دیگر خبری از او نداشتم تا اینکه بعدها متوجه شدم او ارتباطی با مسئولین نداشته و با مدارک من برای خود از دولت تسهیلات می گرفت.دیگر به هیچ کس اعتماد نکردم تا 10سال پیش که مسئولین مملکت از روستای ما دیدن کردند و بعد از آن یک مقرری ماهیانه به مبلغ 320 هزار تومان برایم در نظر گرفتند.

نوه هایش همه جا با افتخار نام پدربزرگ را می آورند. همسرش سالخورده ای آذری زبان است که او هم زبان فارسی نمی داند. با خنده می گوید: هر وقت با حاج آقا دعوایم می شود، می گویم تو خطاکاری نه فداکار!

بچه هایش دوست دارند از زندگی پدرشان فیلم تهیه شود. به اعتقاد آنها ایرانیان همه افرادی باگذشت و فداکارن، آنقدر اسطوره های اخلاقی در ایران زیاد است که کتاب فارسی احتیاجی به پطروس فداکار ندارد. آنها خیلی از شرایط زندگی پدر و مادر راضی نیستند و زندگی در یک خانه محقر بدون پنجره را در شان آنها نمی دانند.

دوازده سال پیش دانش آموزان ایرانی مقیم آلمان با اهدای لوح تقدیر نماینده شان را به ایران فرستادند و از او قدردانی کردند. وی لوح را نگهداشته و هر بار که آن را می بیند در دلش از خدا به خاطر عزتی که نزد مردم به او داده ممنون می شود.


انتهای پیام//